لیانا عشق مامان و بابا لیانا عشق مامان و بابا ، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

نی نی جون ما

صندلی غذای عزیزم

چهارشنبه بیست و یک دی ماه نود وای مامانی امروز صندلی غذات که سه کاره است به دستمون رسید خیلی نازو قشنگه مبارکت باشه گلم عکسش گلم  منو بابایی خیلی خیلی دوست داریم عزیزم   ...
20 مرداد 1391

خرید نی نی لای لای

سه شنبه 20 دی ماه بابا جونت قرار بود منو برای خرید های شما ببره تهران اما نتونست به قولش عمل کنه و هوا هم خیلی سرد شد منم تصمیم گرفتم خرید های شما رو اینترنتی انجام بدم امروز هم نی نی لای لای خوشکلت که بیشتر سلیقه بابا جونت بود به دستمون رسید خیلی نازه عزیزم مبارکت باشه راستی شب با بابایی رفتیم بیرون و برات یه دست لباس راحتی سبز رنگ خریدیم عکسهاشون نازنینم ...
20 مرداد 1391

شلوار كبريتي سورمه اي

پنجشنبه 4 اسفند ماه 90 شب با باباييت رفتيم خريد و براي دختر گلمون يه شلوار كبريتي سورمه اي ناز خريديم مباركت باشه عزيزم خيلي خوشكله تازه شب عمو اسماعيل و خاله نسرين هم اومدند پيش ما و برات يه بادي بنفش آوردن اونهم خيلي نازه عزيزم   ...
20 مرداد 1391

سی و هفت هفتگی دخملمون

شنبه 5 فروردین سی و هفت هفتگیت مبارک نازنینم راستی از امروز مامان دیگه سر کار نمیره و شد یه مامان خونه دار بابایی ساعت 10 رفت و من و شما رو تنها گذاشت و مامانی هم کلی گریه کرد آخه باورم نمیشد دیگه نباید برم سر کار طوری نیست عزیزم تربیت شما واجب تره عزیزم ...
20 مرداد 1391

سفر به سیرجان

پنجشنبه ٢٠ بهمن ماه ٩٠  اولین سفر نی نی نازمون به سیرجان خیلی خوش گذشت عزیزم بابایی برای شما استخر توپ و عروسک و کفش و شلوار لی خرید خیلی خوشکلن کلی ذوق زدم مبارک باشه نازدونه مامان و بابا   اینم عکسهاشون ...
20 مرداد 1391

اتاق نازت قفسه داره هورااااااااااااااااااااا

جمعه 9 دی ماه نود سلام موش موشکه من امروز عصر بابا جونت قفسه درست کرد و زد به دیوار اتاقت خیلی خیلی قشنگ شد عزیزم دست بابایی درد نکنه اینم عکس قفسه با عروسکات شب عروسکهاتو چیدیم تو قفسه ها وای چه قشنگ شد رنگ و وارنگ شد ...
20 مرداد 1391

خرید لوازم بهداشتی

پنجشنبه بیست و دوم دی ماه نود سلام مامانی جونم خوبی عزیزم ؟ امروز عصر با بابا جونت رفتیم برات قالی بخریم اما گیرمون نیومد و به جاش رفتیم و ست بهداشتیتو خریدیم شامپو و صابون و پودرو پماد سوختگی و وان و برسو شونه و ناخن گیر خیلی نازن عزیزم راستی مامانی یه ست غذا خوری خیلی ناز هم برات خریدیم اینهاش کی بشه عزیزم تو وانت حمومت کنم وای مبارک باشه عزیز دلم دیگه داره همه سیسمونیت کامل میشه راستی امروز بارون هم می اومد پیشیه هم داشت تو خیابون خیس میشد کاش زودی دنیا بیایی و  مسواک بزنی ...
20 مرداد 1391

امروز باباییت منو سورپرایز کرد عزیزم شما هم صندلی ماشین دار شدی

سه شنبه ٢٩ آذر ماه نود عصری بابایی اومد دنبالم تا بریم طلا فروشی اخه بابا میخواد واسه تولد شما برای من یه سرویس طلا بخره همون جا پسند کردیم و خریدیم خیلی قشنگه عزیزم شب هم که اومدیم خونه دو تایی رفتیم اتاق شما رو چیدیم خیلی قشنگ شد راستی عزیزم من برات از طریق اینترنت یه صندلی ماشین سفارش داده بودم که عصری به دستمون رسید خیلی قشنگه اینم عکسش ...
20 مرداد 1391

ششمین روز سفر زوار کوچولو به کربلا

یکشنبه 8 آبان ماه 90 سحر ساعت 4 با مامان بزرگت و باباییت رفتیم حرم بازم رفتم جای دیروزی و نماز حاجت خواندم تازه خانومها اجازه دادن تا وقتی بقیه نماز میخونن من برم بچسپم به ضریح وای مامانی دقیقا عین خوابی که قبلا دیده بودم همون قسمت ضریح شما رو چسپوندم به ضریح خیلی گریه کردم نی نی جون واقعا اونجا یه تیکه از بهشته دلم نمی خواست اصلا از ضریح جدا شم عصر هم دوباره ساعت 2 رفتیم حرم وای مامان حرم خیلی خیلی خلوت بود خیلی زیلد خیلی خوش گذشت بازم دوتایی رفتیم کنار ضریح و زیارت کردیم آخر شب هم ساعت 9 رفتیم حرم و زیارت وداع رو خواندیم خیلی حیف شد که سفر کربلا داره تموم میشه جيگر مامان خيلي دوست دارم ...
20 مرداد 1391

خريد قالي و كتاب نقاشي

يكشنبه 25 دي ماه نود سلام خوشكل ماماني  . خوبي عزيز دلم امروز عصر با هم دوتايي رفتيم پياده روي و من از فروشگاه معلم براتون كتاب نقاشي خريدم خيلي خوشكله نازم كي بشه ماماني پشت ميز تحريرت بشيني و واسه مامان نقاشي خوشكل بكشي بعد هم بابايي اومد اونجا دنبالمون و رفتيم واسه اطاقت يه قالي ابريشم گونه خيلي خيلي خوشكل خريديم خيلي خوشكله مثل خودت نازه بعد هم رفتيم خونه مامان بابايي شام اونجا دعوت عمو علي بوديم آخه عموييت از قم برگشته اینم عکس ...
20 مرداد 1391